فروردین 92 - مـــــولا علی جان /style.css" type="text/css" rel="stylesheet" ?>/style.css" type="text/css" rel="stylesheet" ?>/style.css" type="text/css" rel="stylesheet" ?>/style.css" type="text/css" rel="stylesheet">
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یوسف "علیه السلام " میدانست


تمام دروازه ها بسته هستند


اما بخاطرخدا وبه امید او ،


حتی به سوی دروازه های بسته دوید !


تمام دروازه ها بر رویش باز شد .!!! 


اگر تمام دروازه های دنیا هم به رویت بسته شدند ،

 
به دنبال دروازه های بسته بدو چون خدای تو و یوسف یکی است !

http://www.aftabir.com/lifestyle/images/d298f146cfef095ef6bf57ee2fb36b90.jpg



تاریخ : جمعه 92/1/30 | 4:38 عصر | نویسنده : سارا علی نژاد | نظر


حدود ده سال است که ساکن مجیدیه هستیم و در تمام این مدت با یک خانواده ارمنی همسایه ایم که انسانهای شریفی هستند، حدود یک سال پیش دختر همسایه مبتلا به بیماری ای شد که باعث فلج شدن هر دو پایش گردید. از آن روز مدام مداوا و طبابت و عوض کردن این دکتر و آن دکترشان شروع شد، ولی فایده ای نکرد
 
پارسال یه روز (أیام فاطمیه بود ) که مرد همسایه داشت میرفت سر کار من هم از در بیرون میرفتم و باهم روبرو شدیم و پس از سلام و احوالپرسی جویای احوال دخترش شدم. گفت: این همه دکتر متخصص و گران قیمت هیچ تاثیری نداشت و هنوز دخترم قادر به حرکت نیست.
به او گفتم: میخواهی دکتر متخصصی را به تو معرفی کنم که حتما این درمان از دستش بر میاد؟؟
گفت: اگر چنین کسی هست و فکر میکنی میتونه خوب بگو!
گفتم: ما مسلمونا یه بانوی بزرگواری داریم به اسم حضرت فاطمه زهرا (س) اگر به او متوسل شوی و از او بخواهی مطمئنم مشکلت حل می‌شود. وقتی این را شنید لبخندی زد و سوار ماشینش شد و گفت: از اینهمه دکتر فوق تخصص و متخصص چکاری بر آمد که از توسل بربیاد؟ ولی دوستام چند تا فوق تخصص که تازه از اروپا آمده اند بهم معرفی کردند. سراغ اونها میرم ببینم چکار میکنند، و خداحافظی کرده و رفت.
من هم به دنبال کارم رفتم و دیگر از آنها خبر نداشتم تا اینکه چند هفته بعد به در خانه ما آمد زنگ زد و مرا کار داشت. رفتم دم در و پس از سلام و احوال پرسی جویای حال دخترش شدم. با چشم گریان گفت: بعد از آن روز که باهم صحبت کردیم من سراغ چندین متخصص دیگر رفتم ولی هیچ اثری نکرد. در صف انتظار یکی از متخصصین بودم و دخترم در کنارم خواب بود ،
ناگهان یاد حرفهای تو افتادم و در دلم متوسل شدم به همان کسی که گفتی و گفتم: ای خانم بزرگواری که فلانی تو را معرفی کرد و من اسمت را یادم نیست ، من تاجر فرش هستم، نذر میکنم که اگر دخترم را شفا بدهی ، برای تمام صحن های حرمت فرش دستباف هدیه میکنم، در همین حال و هوای خودم بودم که دیدم دخترم مرا تکان میدهد، به خودم آمدم ، دخترم گفت : بابا ببین من راه میرم. اون خانم گفت: بابات از من خواسته که تورو خوب کنم. از جات بلند شو و منو بلند کرد و من تونستم رو پاهام واستم و راه برم. و حالا در حالی که از تو برای معرفی این خانم خیلی ممنونم ، ازت خواهش میکنم آدرس حرمش رو بدی تا من نذرمو ادا کنم
اینجا دیگه من بودم که زار می‌زدم که ای مرد، تو بی خبری که خانم بزرگ و با کرامت ما زهرای اطهر نه که حرم ندارد بلکه قبر مشخصی هم ندارد
یا رب الزهرا بحق الزهرا اشف صدر الزهرا بظهور الحجه
با تشکر از م.نیکسیرت که این مطلب را برای بنده ارسال کردند

التماس دعای فرج


تاریخ : دوشنبه 92/1/5 | 1:43 عصر | نویسنده : سارا علی نژاد | نظر
نبودن هایت آنقدر زیاد شده اند
که هر رهگذری را شبیه تو می بینم !!
نمی دانم غریبه ها ” آشنــــــــــــــا ” شده اند
یا تو ” غریبـــــــــــــــــــــــــ مانده ای ” ؟؟!!


 



تاریخ : یکشنبه 92/1/4 | 1:19 عصر | نویسنده : سارا علی نژاد | نظر

فکر کنم کمتر کسی باشه که تا حالا این جمله رو نشنیده باشه که میگن: با اومدن فصل بهار باید خونه های دلمون رو هم از بدی ها و سیاهی ها پاک کنیم.اما واقعا موندم که این خونه تکونی دلهای ما چرا تمومی نداره؟ چه جوریه؛ اصلا دستی به سر و روی دلمون می کشیم؟ یا اینقدر درگیر گرفتاری هامون شدیم که یادمون می ره براش مادری کنیم؟

http://www.zohoor313.com/images/mataleb/esfand91/asasi2.jpg

 

 

من که احساس می کنم زندگیم شبیه به یک کتاب شده که هرسال دارم از روش می خونم بدون هیچ حذف و اضافه و چاپ مجددی. هرسال «حول حالنا الی أحسن الحال» می خونم ولی بی حالتر میشم. این یکنواختی داره دلم رو میزنه.

 

همه چیز قاطی شده.انگار هیچ چیز سر جای خودش نیست.دیگه دلم از ریخت و قیافه ی یک خونه ی تمیز در اومده. خودم هم رغبت نمی کنم یک سری به دلم بزنم.

 

به نظرم یک نظافت درست و حسابی لازم داره. واجبه که یک تغییر دکوراسیون اساسی به چهار دیواری دلم بدم. شرط اول خواستنه ، و خواستن هم که توانستنه. پس می ریم که داشته باشیم یک ویو جدید و روبه دریا ازدلمون رو ببینیم.

 

جارو و خاک انداز رو میگیرم دستم و بسم الله.

 

اول از همه خرت و پرت ها و وسایل به درد نخور که تا دلتون بخواد تو دلم جا خوش کردن رو پرت می کنم بیرون.یکی دوتا هم نیستن. به هیچ دردی که نمی خوردند بماند، کلی هم فضای دلم رو دلگیر و نمور و خفه کردند.

 

بدبختیش اینجاست که همه جور وسیله ام پیدا میشه ریزو درشت نداره، درهم درهم. حالا دارم متوجه می شم که چرا امسال اینقدر خلقم تنگ بود!!! نگو که با این همه وسایل به درد نخور دیگه جا واسه نفس کشیدن ما نبوده.

 

خب حالا خیلی هم بدون هیچی که نمی شه زندگی کرد. باید جای خالی این وسایل رو با یک سری چیزهای ظریف و شکیل پر کنم.

 

دلم می خواد رو این دیوار قلبم یک تابلو نصب کنم. یک تابلویی که توهیچ مغازه ای پیدا نمی شه.

 

یک تابلوی قیمتی اما فراموش شده. یک تابلویی که کار دست هنرمند نیست. اما تا دلت بخواد کار دل توشه.

 

ته ته قلبم رو می گردم و یک چیزی پیدامی کنم که روش خروارها خاک نشسته. اینجای خونه تکونی ام خیلی دردناکه .

با بغض خاکهای روی تابلو رو پاک می کنم. مثل این می مونه که تو خونت یک گنج داشته باشی و فراموشش کنی و حالا بعد از سالها زمین رو بکنی و یادت بیاد که یک گنجی هم داشتی ولی دستت رو جلوی دیگران دراز می کردی.

 

تابلو رو نصب می کنم به دیوار و میام از دور و فقط نگاهش می کنم "یا اباصالح المهدی ادرکنی"

 

خیلی دلم براش تنگ شده بود...خیلی به خونه ام میاد.

فکری ام که چرا تواین دوازده ماهی که گذشت من همچین کاری نکردم؟

 

کلی اومد رو قیمت خونه ام، فکر نمی کنم به این مفتی ها بتونن از چنگم درش بیارن.

 

این یه شعار نیست که به دیوار خونم زده باشم. یک عشقه از اون عشقهایی که وقتی یادش می فتی ته دلت روشن میشه. از اون عشقها که بعد از خدا همتا نداره.

 

البته همین یک تابلو کفایت نمی کنه هنوز یکسری چیزهای دیگه هم لازمه تا این خونه، خونه بشه. همه ی وسایل رو دارم منتها باید دلم رو زیر و رو کنم وخوباش رو جدا کنم، این هم بستگی به هنر طراحی داخلی خودم داره که چقدر سلیقه و دقت به خرج بدم.

 

امسال تصمیم دارم فرش خونم رو بدم یک قالیشویی خوب که وقتی دوباره پهنش کردم اثری از لکه ها و سیاهی های پارسال نباشه. یک فرشی بشه که انشاالله آقا از روش عبورکنن.

بلکه دل ما هم بارونی بشه

 

یاد این شعر حافظ افتادم که میگه: میان عاشق معشوق هیچ حائل نیست/ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز..



تاریخ : جمعه 92/1/2 | 9:47 صبح | نویسنده : سارا علی نژاد | نظر

  • paper | تبلیغات متنی | مهم نیوز